m.t

بر سر آنیم که گر از دست برآید نقشی زنیم که این غصه سرآید

m.t

بر سر آنیم که گر از دست برآید نقشی زنیم که این غصه سرآید

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز با دل خوش شروع کردم تا اینکه دوباره زد، عین زهر میمونه هر موقع که میاد تو ذهنم؛ داغون میشم...

م.یاس ط..
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز روز خیلی عجیبی بوده تا همین حالا...

م.یاس ط..
۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدای خوبم پیش من بمون
م.یاس ط..
۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

امروز روزم با شنیدن یه خبر بد شروع شد متاسفانه. ..

م.یاس ط..
۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اجبار به بی کاری وحشتناکه...!!!
م.یاس ط..
۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
امروز واقعا خیلی خسته شدم و آخرش هم خیس بارون... یکم رفتم زیر سرپناه دیدم آب میچکه رو سرم...
گفتم از واسطه گری خوشم نمیاد.. خود خدا مستقیم بارون رو بریزه رو سرم بهتره... قدم زنان هم پای بارون رفتم..
م.یاس ط..
۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند ماهی میشه که به صورت کاملا ناخودآگاه افتادم در یک دور...


م.یاس ط..
۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دلم میخواست اینجا یکم با خدا حرف بزنم.
م.یاس ط..
۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

به نام حق یاعلی

همیشه تولد حضرت علی(ع) و روز پدر که همنام ایشون هستن برای من رنگ و بوی خاصی داشته و داره.

محبوب ترین امام از دوران کودکی بوده و چون دقیقا تولد قمری من هم در همین روز خاص و ویژه است، یه احساس خاص نسبت به این روز و نسبت به امام عزیز متولد شده در این روز داشتم و دارم.

بچه که بودم، تو این روز یه جفت جوراب برای پدر به همراه یه بسته پفک میخریدم. که اون پفک رو با شیرین بازی برای پدر تا انتها خودم میخوردم و تموم میشد. :)

امسال هم پدر تصمیم گرفتن که برن اعتکاف، به همین خاطر ما دیشب برای پدر جشن گرفتیم البته نه دیگه من جوراب میخرم و نه دیگه پفک رو تهش رو درمیارم... از همه بچگی فقط شیرین بازیش رو سعی کردم نگه دارم که البته اون هم جذابیت بچگی رو نخواهد داشت.

امروز برای دیدن پدر و شوهر خاله و خاله جان رفتیم مسجد امام علی (ع)، تا به حال به اعتکاف ننشستم هر سال فقط میگم که حتما سال آینده میرم ولی باز هم نمیرم کم سعادتی منه...

حس عالی داشت اول برای چند لحظه فکر کردم رفتم مسجد شجره ولی بعد، که خاله رو از لابه لای جمعیت پیدا کردم تازه اومدم تو فضای مسجد، خیلی جو خاصی اونجا حاکم بود. خیلی جالب بود. نمازی که بین اون جمعیت خوندم خیلی برام خوشایند بود، خیلی. رفتارها هم گرم تر و صمیمی تر بود مردم دوست داشتنی تر شده بودن چقدر خوب بود اگر همیشه اینطور بودن. دقیق نمیتونم بگم ولی حتما شما هم اگر امکانش رو دارید به این حلقه های مذهبی سر بزنید.

من آدم خیلی مذهبی نیستم ولی به شدت دوست دارم تو این مبحث قوی تر بشم و رقبایی هم برای خودم دارم که کمک میکنه تا یه مقایسه ای داشته باشم برای بهتر شدن ان شاا..

امیدوارم سال آینده توفیق شرکت در اعتکاف رو خداوند به همه ما بدهد به امید خدا.

م.یاس ط..
۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند

سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار

این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت

عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدار مانده ام

آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

بیتاب از تو گفتنم و آخ که قرنهاست

آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال تو دلی خوش کنم ولی

با این عطش سراب قبولم نمی کند

بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام

حق دارد آفتاب قبولم نمی کند..

محمد علی بهمنی

م.یاس ط..
۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر