m.t

بر سر آنیم که گر از دست برآید نقشی زنیم که این غصه سرآید

m.t

بر سر آنیم که گر از دست برآید نقشی زنیم که این غصه سرآید

به  نام او

الهی .

خدایا .

مگه تو نبودی که گفتی عشق در من است و عاشق شدن جز به من باطل است.

عاشق شدم برای تو و به خاطر تو و به فرمان تو و تو بودی، تو .

تو تنهاترین معشوقه همه آدمیت، 

خدا تو گفتی که مهر و محبت به بنده تو عشق به توست.

زیبایی عشق را در بنده ات دیدم و عاشق شدم…

این روزها فشارهای روزمره زندگی که تا قبل از این فقط آشفتگی کلی به من داده بود بیشتر و هر روز بیشتر میشه.

مغزم و تمام وجودم دردناک و شکننده شده

 و این شکستن با کوچکترین تلنگر تلخ معشوق میشه خورد شدن و نابودی و تیکه تیکه شدن.

این میزان حساسیت رو در تمام عمرم نداشتم و هیچ وقت حتی فکرش رو هم نمیکردم که بتونم انقدر حساس و زودرنج بشم.

نمیدونم این مشکل من هست یا همه دچار این نوع مشکلات هستن ولی دردناکی و رنج اصلی زمانی اتفاق میفته  که…

تویی که تا دیروز فکر میکردی خیلی خاص هستی و یک نفر پیدا شده بود و این رو هر روز و هر لحظه بهت یادآوری میکرد…

حالا ناگهان براش از معمولی هم معمولی تر شدی و حتی نه چندان جذاب …

نمیدونم چطور حتی باید از عشقم محافظت میکردم… شاید هم از دستش دادم! 

م.یاس ط..
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به نام دوست...

روزها از پس هم میگذرند و انگار می کنم که قلب من هر روز قلب تر می شود...
تمام وجودم بدون اغراق احساس شده و این برای من که کمتر با این بخش از وجودم سر و کار داشتم... عجیب و غیر قابل کنترله... احساسات شیرین و دوست داشتنی ولی گاهی آزار دهنده میتونه باشه دقیقا وقتی از کنترل و نظارت خارج میشه...
ذهنم پر شده از سوال و پیش بینی و حدس و گمان و این دردناک ترین از دست دادن لحظلات برای یک انسان است....
اینکه در حال باشی و در آن غرق نشوی؟؟؟....
اینکه در حال و لذت بردن از حال نباشد و در آینده نامعلوم و گذشته معلوم که دست او نیست سرگرم شود... و اینکه آنقدر سرگرم باشد که حالش را گذشته کند و آینده اش را بی تدبیر...
این تلنگری بود به خودم که بیش از ظرف خودم فکر می کنم و حال و روز خوش، امروز رو دیروز می کنم. امروز در شروع بخش سوم شهریور ماه ، همدل با دوست و همراهم برای لذت بردن و شاد بودن در لحظه، فکرهایگذشتهوخیا لاتآیندهراباآرامشدرگوشهایازذهنودلممیسپارموذهنراپرازحال خوشو قلبم رو پر از شادی میکنم. ان شاا... :( 

م.یاس ط..
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام خدای خوب و مهربونم
روزهایی جدید در زندگی من خلق کردی
. به نظرم میرسه هرگز تکرارپذیر نباشه
روزهایی که از بودن از خلقت و از بنده تو بودن احساس شعف احساس غرور و افتخار به من دست داد، بانو بودن و داشتن عشق انقدر افتخار آمیز بود و من از این مهم بی اطلاع
...
خدای خوبم بخشی از وجودت را برای من فرستادی که تعالی زندگی و آرامش و پیشرفت من در آن است. و من هر لحظه آرامش و تنین صدای تو را میشنوم. و بی دریغ عشقی که تو در وجودم قرار داده ای میبخشم.
خدایا به من و همراهم یاری برسان. که مهربان خوبی برای مهری که تو در دل های ما قرار دادی باشیم. سفر .دیدار و دوری همه را به کاممون شیرین کن، الهی آمین

م.یاس ط..
۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در رو باز کردم روی تاقچه های جلوی در کوزه آب خنک و کاسه، و روی کوزه قطره های آبی که به سان مروارید میلغزید و تا خاکی شدن فرو میریخت و محو می شد. و این خاکی شدن تاوانی به سنگینی محو شدن داشت و به شیرینی یکی شدن...
م.یاس ط..
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

باید به بخش های جانبی و البته شکل دهنده و هادی زندگیم دوباره توجه کنم...
م.یاس ط..
۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز با دل خوش شروع کردم تا اینکه دوباره زد، عین زهر میمونه هر موقع که میاد تو ذهنم؛ داغون میشم...

م.یاس ط..
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز روز خیلی عجیبی بوده تا همین حالا...

م.یاس ط..
۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدای خوبم پیش من بمون
م.یاس ط..
۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

امروز روزم با شنیدن یه خبر بد شروع شد متاسفانه. ..

م.یاس ط..
۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اجبار به بی کاری وحشتناکه...!!!
م.یاس ط..
۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر