شکسته ام...
به نام او
الهی .
خدایا .
مگه تو نبودی که گفتی عشق در من است و عاشق شدن جز به من باطل است.
عاشق شدم برای تو و به خاطر تو و به فرمان تو و تو بودی، تو .
تو تنهاترین معشوقه همه آدمیت،
خدا تو گفتی که مهر و محبت به بنده تو عشق به توست.
زیبایی عشق را در بنده ات دیدم و عاشق شدم…
این روزها فشارهای روزمره زندگی که تا قبل از این فقط آشفتگی کلی به من داده بود بیشتر و هر روز بیشتر میشه.
مغزم و تمام وجودم دردناک و شکننده شده
و این شکستن با کوچکترین تلنگر تلخ معشوق میشه خورد شدن و نابودی و تیکه تیکه شدن.
این میزان حساسیت رو در تمام عمرم نداشتم و هیچ وقت حتی فکرش رو هم نمیکردم که بتونم انقدر حساس و زودرنج بشم.
نمیدونم این مشکل من هست یا همه دچار این نوع مشکلات هستن ولی دردناکی و رنج اصلی زمانی اتفاق میفته که…
تویی که تا دیروز فکر میکردی خیلی خاص هستی و یک نفر پیدا شده بود و این رو هر روز و هر لحظه بهت یادآوری میکرد…
حالا ناگهان براش از معمولی هم معمولی تر شدی و حتی نه چندان جذاب …
نمیدونم چطور حتی باید از عشقم محافظت میکردم… شاید هم از دستش دادم!